خلاصه داستان: یک خانم دکتر برای مراقبت از پسربچه پریشان به مزرعه دورافتادهای میرود. کشیش منطقه معتقد است شیطان این پسربچه را تسخیر کرده و با آمدن پزشک نزاعی میان آن ها شکل میگیرد.
خلاصه داستان: مایک در یک رستوران شبانه روزی نگهبان شیفت شب است. او متوجه میشود عروسک های بزرگ آنجا ربات نیستند و بلکه زندهاند، و هر شخصی را که شب آنجاست به قتل میرسانند.
خلاصه داستان: یک مامور جوان در FBI باید از یک قاتل آدم خوار زندانی کمک بگیرد تا به دستگیری قاتل زنجیرهای دیگر کمک کند، دیوانهای که پوست قربانیانش را میکند.
خلاصه داستان: مایک وایت پس از گذراندن یک محکومیت طولانی در زندان، به دنیایی بازمیگردد که به وسیله تکنولوژی به شدت تغییر کرده است. حال مایک تلاش میکند تا خود را با شرایط جدید وفق داده و به زندگی عادی بازگردد.