خلاصه داستان: دختر ثروتمندی از آمریکا به زادگاهش برمی گردد تا کسی را برای ازدواج پیدا کند، اتفاقاً همه ساکنان آپارتمان خانواده اش اعلام می کنند که او می آید.
خلاصه داستان: زن جوانی که بلافاصله پس از ازدواج بیوه می شود، با ناتوانی در غصه خوردن، اقوام عجیب و غریب و کشف شگفت انگیزی در مورد شوهر مرحومش دست و پنجه نرم می کند.
خلاصه داستان: گوتلی، پسر یک رفتگر فقیر، رویایی دارد - رفتن به مدرسه. اما مانع، کاست اوست. مدیر مدرسه نسبت به او دلسوز است اما در برابر تبعیض طبقاتی ناتوان است. هنگامی که آنها یک پیوند ناگفته ایجاد می کنند، رویای گاتلی می بیند ...
خلاصه داستان: خانوادهای ثروتمند تصمیم به مهاجرت به آمریکا میگیرند، اما پسر خانواده منوچهر نقشه میکشد تا به جای آن پول را برای خود بگیرد و نقشه مهاجرت آنها را خراب میکند.
خلاصه داستان: فیلم من پلیس نیستم، سعید سارق عتیقه است که توسط پلیس دستگیر شده و پس از سه سال آزاد می شود تا همدستانش شناسایی شوند. پلیس برای زیر نظر داشتن او از خانه برزو که روبروی محل اقامت سعید است استفاده می کند. خانواده برزو بسیار فضول و در عین حال ساده هستند که باعث دردسر پلیس می شود و موقعیت های کمدی زیادی را وجود می آورد و...
خلاصه داستان: رحمان با پولی که از مردم به بهانه تهیه مسکن به دست آورده میگریزد و در مسافرخانهای پناه میگیرد که توسط دو دوست «غلام» و «عبدالله» اداره میشود. طی حادثهای ظاهراً رحمان به قتل میرسد. مظنونین اصلی در این حادثه عبدالله و غلام هستند اما آن دو که گناهی مرتکب نشدهاند، ناچار میگریزند. ده سال بعد وقتی به شهر خود بازمیگردند در مییابند که رحمان در واقع بر اثر سکته قلبی درگذشته و قتلی در بین نبوده است. سرانجام بر اثر پیگیری هایشان پولهای ربوده شده که در جنگل پنهان شده به دست میآید.
خلاصه داستان: سباستین 10 ساله با اکراه تعطیلات خود را در کوهستان با مادربزرگ و عمه اش می گذراند. کمک به آنها در مورد گوسفندان برای پسر شهری مانند او به سختی یک چشم انداز هیجان انگیز است - اما این بدون در نظر گرفتن برخورد او ...
خلاصه داستان: همسر هامون او را ترک می کند. او همچنین در تلاش است تا پایان نامه دکتری خود را به پایان برساند. او مجبور است زندگی خود را دوباره بررسی کند. هامون در یک سری فلاش بک و رویاها سعی می کند بفهمد چه اشتباهی کرده است.
خلاصه داستان: یک مرد میانسال و همسرش که در یک روستا زندگی می کنند و بچه هایشان اکنون ازدواج کرده اند، بچه ای غیر منتظره دارند. این موضوع آنها را در شرمساری و شایعات مردم روستا قرار داد و تصمیم گرفتند آن را به عنوان یک راز مخفی نگه دارند.