خلاصه داستان: دانش، باستان شناس وزارت فرهنگ و هنر در پی حفاری به مجموعه ای با قدمت سه هزار سال دست می يابد كه ارزش هنگفتی را برای آن تعيين می كنند. دانش موضوع كشف مجموعه را به اطلاع خبرنگاران جرايد می رساند. رؤسای وزارت خانه كه درصدد تصاحب مجموعه هستند دانش را از بابت اطلاع دادن به جرايد شماتت می كنند و...
خلاصه داستان: حسین مرادی، کارگر 60 ساله آبادانی، بارها مجبور بوده تعدادی از همکارانش در شرکت کشتیسازی را بنا برخواست کارفرما اخراج کند. ولی اینبار تصمیم گرفته که با قرعهکشی، بختی برای برخی از کارگرها قائل شود. در این میان یکی از کارگرها به اخراج خود اعتراض میکند و با حسین گلاویز میشود. چند روز بعد که نوه پسری حسین به دنیا میآید فرزندان حسین دو بلیت سفر به هند به او و مادرشان هدیه میدهند. چند شب بعد از جشن، ناگهان دو نفر مسلح به خانه حسین حمله میکنند و اموال نقدی موجود در خانه را به همراه هدیههای شب جشن میربایند. حالا حسین و خانوادهاش به کارگر معترض شرکت کشتیسازی مشکوکاند که آن ها را تهدید کرده بود.