خلاصه داستان: کمیسر ریزو در ناپولی، از یک پلیس آفریقای جنوبی پیامی دریافت میکند که میخواهد با او ملاقات کند. بلافاصله قبل از این ملاقات، پلیس آفریقای جنوبی کشته میشود. او در حال مرگ تصویری از پسر کوچکش بودو را به ریزو نشان میدهد.
خلاصه داستان: هنگامی که رجب ایودیک و بهترین دوستش نورالله تصمیم میگیرند از خانه روستایی که از مادربزرگش به رجب ارث رسیده بود دیدن کنند، آنها خود را در تلاش برای نجات دهکده و جنگل های اطراف میبینند.
خلاصه داستان: رجب ایودیک مربی تیم فوتبال کودکان محله خود است. او برای تمرین از تنها زمین رایگان به عنوان زمین فوتبال استفاده میکند که در کودکی در آن فوتبال بازی میکرد؛ رجب با ناراحتی متوجه میشود که این قطعه زمین...
خلاصه داستان: رجب ایودیک از زمان مرگ مادربزرگش افسرده شده است؛ هر کسی که سعی میکند به او کمک کند شکست میخورد. دختر جوانی به نام زینب که نمیتواند آپارتمانی پیدا کند، نزد رجب میماند. در ابتدا، این دو نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند اما پس از...
خلاصه داستان: یک دختر در خانه خانوادهاش توسط یک روح شیطانی تسخیر شده است؛ چندین اتفاق بد در اطراف خانه او و اعضای خانوادهاش رخ میدهد؛ یک شخصیت قدیمی بر میخیزد و سعی میکند خانواده را از سرنوشت محکوم به فنا نجات دهد.