خلاصه داستان: ماهان پسری دارای بیماری البینیسم میباشد؛ بیماری او رو به پیشرفت است و بینایی او رو به کاهش است. او ابتدا سعی میکند بیماری خود را درمان کند اما با کم شدن سطح بینایی به یکباره تصمیم خود را تغییر داده و سعی میکند خود به پیشرفت بیماریش کمک کند؛ او خود را آماده نابینایی مطلق میکند.
خلاصه داستان: اولی نمیتواند کلاه خود را پیدا کند و این باعث سرگرمی همسر و خدمتکارش شده است؛ سپس اولی و استن سعی میکنند یک آنتن رادیویی روی پشت بام نصب کنند.